پلک ها را بتکان...کفش به پا کن و بیا تا جایی که پر ما به انگشت تو هشدار دهد..
درباره من
در تو تمام میشوم..
.
.
.
گذشته ها را کنار زده ام...
حک شده ای در خاطرم اما..
دیگر نبودنت آزارم نمیدهد..
تمام شدی فراموش نشدنی من..
there's just too much that time can NOT erase...
ادامه...
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ام میکرد چی گفت؟ گفت:جایی که داری میری،مردمی داره که میشکننت،نکنه غصه بخوری!تو تنها نیستی من همه جا با توام. تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری،قلب میذارم که جا بدی،اشک میدم که همراهیت کنه و مرگ میدم که بدونی دوباره پیش خودم بر میگردی...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ام میکرد چی گفت؟
گفت:جایی که داری میری،مردمی داره که میشکننت،نکنه غصه بخوری!تو تنها نیستی من همه جا با توام. تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری،قلب میذارم که جا بدی،اشک میدم که همراهیت کنه و مرگ میدم که بدونی دوباره پیش خودم بر میگردی...