آنچه امروز ز من باقی هست تکه ای گمشده از یک ابر است
سالهاست آسمان دل
تو مهتابی است
راستی در تو ز من خاطراتی باقی است ؟
خاطرت هست صحبت شبهای
دراز ؟
...که دعایی به لبم هیچ نبود جز فراموشی خورشید به آغاز طلوع
!
دیگر اکنون چه بگویم ؟
چه بگویم ، که ز من هیچ نمانده
خاطراتی
خفته
بغض هایی در گلو وامانده
هوسی
دلتنگی
تکه ای از ابری