دره ی خاموش..

پلک ها را بتکان...کفش به پا کن و بیا تا جایی که پر ما به انگشت تو هشدار دهد..

دره ی خاموش..

پلک ها را بتکان...کفش به پا کن و بیا تا جایی که پر ما به انگشت تو هشدار دهد..

برمیگردی؟؟

.

.

 در دلم آرزوی آمدنت میمیرد...

رفته ای اینک اما آیا

باز برمیگردی؟؟؟

چه تمنای محالی دارم.....

خنده ام میگیرد...

.

.

به وسعت بیاندیش





به کوتاهی لحظات با تو بودن منگر
به وسعت لحظه هایی نگاه کن که به یادت هستم . . .
.
.

آن دل تو نباشی



روز ها از پی هم می آیند

و دیگر انتظارعادتی است برای من...

در خلوت خیالم دستانم رو به آسمان باز است....

و آرزویی در دلم..:

اگر روزی دل شکستم...

آن دل تو نباشی...

و دیگر هیچ

.

.


تا هزار میشمارم..



تا ده شمردن کافی نخواهد بود...

باید دور میشدی..خیلی دور...

برای آنکه گمت کنم

تا هزار هم خواهم شمرد....

.

.

ساده



آرام آرام

دانه دانه...

سنگریزه می اندازی..

میان برکه ی کوچک تنهاییم..

چه ساده پریشانم میکنی..

چه ساده میخندی...

.

.

خوشبختی..



مردم هرگز خوشبختی خود را نمی شناسند..

اما خوشبختی دیگران همیشه در جلو

دیدگان آنهاست....

.

.

سکوت فروش

.

.

 شبیه دوره گردی شده ام که سکوت می فروشد..

می پرسد : کیلویی چند ..؟

میگویم : فروشی نیست..

.

.



خرابش کن...

.

.

 وقتی قرار نیست برگردی..

پل های پشت سرت را خراب کن..

مبادا که وسوسه ام کند که دنبالت بیایم....!

.

.


مرداب

.

.

.

حالا آرام آرام

غرق می شوم..

خیلی دست و پا زدم...

آخر نمی دانستم نبودنت مرداب است..

.

.


http://shab-gard.persianblog.ir/

خود کشی

.

.

. یک جایی میرسد که آدم دست به خود کشی میزند

نه اینکه یک تیغ بردارد و رگش را بزند

نه...

قید احساسش را می زند..

.

.