پلک ها را بتکان...کفش به پا کن و بیا تا جایی که پر ما به انگشت تو هشدار دهد..
درباره من
در تو تمام میشوم..
.
.
.
گذشته ها را کنار زده ام...
حک شده ای در خاطرم اما..
دیگر نبودنت آزارم نمیدهد..
تمام شدی فراموش نشدنی من..
there's just too much that time can NOT erase...
ادامه...
نه از شیطنت های کودکانه اش خبری هست نه از شیون های مداومش ، به
وقت ِ خواستن ِ تو ... آرام ، جوری که نبینی و نشنوی گوشه ای نشسته ، و
رویاهایش را به خاک می سپارد
من نمی دانم چیست که چنین زار و پریشان شده ام و چرا
؟؟ مژه بر هم زدنی اشک مرا می ریزد... نکند باز من
عاشق شده ام؟؟!
من نمی دانم چیست... ...« آنچه از چشم تو
تا عمق وجودم جاریست ؟؟ » و مرا می شکند ، می
سوزد. و چنین زود به هم می ریزد
. نکند باز من عاشق شده ام؟؟!! راستی
!.... نگرانی من از بابت چیست ؟؟؟ و چرا
اینهمه رفتار ترا می پایم و چرا اینهمه دلواپس چشمان
توام؟؟؟؟ ریشه ی اینهمه دلتنگی چیست
؟؟؟ نکند باز من عاشق شده ام؟؟!!
آه ....
ای مردم
این دهکده ی موهومی به همه می
گویم........ اگر عاشق شده باشم روزی خون من
گردن آن دخترک مهسایی است که در اقلیم مجازی
هرشب بال در بال دل نازک من تا سحر می
چرخــیـد و برای دلم افسانه ی دریا می گفت.... خون من
گردن اوست..... خون من گردن اوست ....